دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست....
و شروع کرد به شمردن: یک...دو... سه ...چهار.....
دخترک رفت پنهان شود...
آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند،...
برّه شد و با گرگ رفت....
پسرک قصه هنوز می شمارد...
روزی که عاشقت شدم ،نـــــه چتر داشتی ! نـــــه چمدون ! از کجا باید میفهمیدم که مســـــافری !؟
|
چه اشتباه بزرگی ...
مردن برای کسی که برای خیلی ها کفن پوسانده است …
دلم میگیرد....
وقتی میبینم او هست...
منم هستم...
اما " قسمت " نیست....
چه دنیای عجیبی است...
همه میگویند،حرف دلت را بزن...
اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم !!
دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست....
و شروع کرد به شمردن: یک...دو... سه ...چهار.....
دخترک رفت پنهان شود...
آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند،...
برّه شد و با گرگ رفت....
پسرک قصه هنوز می شمارد...
قشنگیه لیــاقــــت اینه که , همه نمیتونن داشته باشن...
حتـــی شما دوست ناعزیـــز....
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند ،
که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،
تشنه ی “بازی کردن” با آدم هایی؟!
وقتی تمام راه را امدم....
وقتی که به تو هیچ نمانده بود....
چقدر دیر یادش آمد "خدا "...
که قسمت هم نبودیم....
وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم...
“وابستگیها”...
وام های کوتاه مدتی هستند...
با بهره های سنگین...
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند ....
نمی خواهم کـــسی شـــال گردن اضافی اش را دور گـــردن احســـاسم
بیاندازد . . . !
من این احساس آبکی را نمیخواهم...
تو تفی هستی که من انداختم رو زمین....!!!
حالا هر کی می خواد جمعت کنه, نوش جونش....
آهای رفیق!!!
روز قیامت خیلی باید جواب بدی....
او "رفت"....
همینـــ...
قصـه ام کـوتـاه بـود....
بـه سـر رسیـد،....
کـلاغ جـان....
تـو هـم بـرو
شـایـد جـایـی دیگـر....
قصـه ای زیـبـا...
منتظـرت باشـد...
شما یادتون نمیاد.....
اما یه زمانی منم میخندیدم....
گفتند:محبت کن از محبت خارها گل میشوند...
محبت کردم هیچکس گل نشد فقط خارم کردند....